بیست

نوشته های ایمان زندیه

بیست

نوشته های ایمان زندیه

کی غم خورد آن که شاد مطلق باشد



کی غم خورد آن که شاد مطلق باشد        وآندل که برون ز چرخ ارزق باشد

تخم غـــــــــــــــم را کجا پذیرد بزمین          آن کز هوشش فلک معلق باشد

من وتو کم نه که باید شب بی رحم و گل مریم و بیداری شبنم باشیم

رستنی ها کم نیست

من و تو کم بودیم

خشک و پژمرده و تا روی زمین خم بودیم


گفتنی ها کم نیست

من و تو کم گفتیم

مثله هزیان دم مرگ از آغاز چونین در هم و بر هم گفتیم


دیدنی ها کم نیست

من و تو کم دیدم

بی سبب از پاییز جای میلاد اقاقی ها را پرسیدیم


چیدنی ها کم نیست

من و تو کم چیدیم

وقته گل دادن عشق  روی دار قالی

بی سبب حتی پرتاب گل سرخی را ترسیدیم


خواندنی ها کم نیست

من و تو کم خواندیم

من و تو ساده ترین شکل سرودن را در معبر باد

با دهانی بسته وا ماندیم


من وتو کم بودیم

من و تو اما در میدان ها اینک اندازه ما می خوانیم


ما به اندازه ما می بینیم

ما به اندازه ما می چینیم

ما به اندازه ما می گوییم

ما به اندازه ما می روییم


من وتو کم نه که  باید شب بی رحم و گل مریم و بیداری شبنم باشیم

من و تو خم نه و در هم نه و کم هم نه که می باید با هم باشیم


من و تو حق داریم در شب این جنبش نبض آدم باشیم

من و تو حق داریم که به اندازه ی ما هم شده با هم باشیم

من و تو حق داریم که به اندازه ما هم شده باشیم

گفتنی ها کم نیست !

چه غریب

چه غریب ماندی ای دل

نه غمی نه غمگساری


نه به انتظار یاری

نه ز یار انتظاری


غم اگر به کوه گویی

بگریزد و بریزد


که دگر بدین گرانی

نتوان کشید باری


سحرم کشیده خنجر

که چرا شبت نکشده است


تو بکش تو بکش


که تا نیفتد

دگرم به شب گذاری


نه چنان شکست پشتم

که دوباره سر برآرم


منم آن درخت پیری

که نداشت برگ و باری




خنده دلگشا

تاب بنفشه می دهد طره مشکسای تو

پرده غنچه می درد خنده دلگشای تو


ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز

کز سر صدق می کند شب همه شب دعای تو


دشمن و دوست گو بگو هر غرضی که ممکن است

جور همه جهانیان می کشم از برای تو


خرقه زهد و جام می گرچه نه در خور هم اند

این همه نقش میزنم از جهت رضای تو

ادامه مطلب ...

ترک شیرازی

حافظ:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند بخارا را

و در ادامه شعرای دیگر در پاسخ حافظ... (ضائب تبریزی - شهریار - فاطمه دیایی)
ادامه مطلب ...

مجنون بی چاره

یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلی نشست


عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود


گفت یا رب از چه خارم کرده ای؟

   بر صلیب عشق دارم کرده ای ؟


خسته ام زین عشق دل خونم نکن

من که مجنونم تو مجنونم نکن


ادامه مطلب ...

همیشه غایب

یک نفر میاد که من منتظر دیدنشم

یک نفر میاد که من تشنه بوییدنشم


مثله یک معجزه اسمش تو کتابا اومده

تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده


ادامه مطلب ...